به گزارش پایگاه خبری
پهره:زن جوان که اهل یکی از شهرهای جنوبی کشور است، در تحقیقات اولیه پرونده درحالیکه سرش را به نشانه تاسف تکان میداد، این جمله را زمزمه میکرد: «من کجا و اینجا کجا؟».
زن جوان بیمعطلی به ارتکاب سرقت از مغازهها اعتراف کرد و گفت: من چند جفت کفش و لباس از داخل یک خانه مسکونی که در آن باز بود، چندبسته ماکارونی از یک فروشگاه و یک کیف زنانه دزدیدم و در حال عبور از کنار یک خودرو که در آن باز بود، تصمیم گرفتم وسایل داخل خودرو را نیز سرقت کنم که از سوی ماموران کلانتری دستگیر شدم.
نغمه آهی کشید و افزود: به موادمخدر معتاد هستم و سه بچه دارم. چند سال قبل در پی یک عشق و عاشقی خیابانی خاطرخواه شدم و به خاطر او از خانوادهام و همهکس و کارم و شهر و دیارمان گذشتم.
با اصرار من بالاخره ازدواجمان سرگرفت و راهی دیار غربت شدم. درحالی به خانه شوهرم رفتم که خانوادهام مرا طرد کردند.
زن جوان ادامه داد: دلم خوش بود که شوهرم مثل کوه پشت سرم میایستد و با توجه به وعدههایی که داده بود، خوشبختم میکند اما این وعده و وعید ها سرابی بیش نبود.
او اضافه کرد: شوهر بیکار و مفتخوری داشتم که چشمش به دست برادرانش بود، معتاد هم از آب درآمد. چون خیلی دوستش داشتم موضوع را جدی نگرفتم. او مرا هم معتاد کرد.
شوخیشوخی و از مصرف قلیان به اعتیاد کشیده شدم. فکر نمیکردم این قدر گرفتار مواد شوم.
زن سرش را بین دستانش گرفت و بیان کرد: برادران شوهرم وقتی متوجه شدند چه بلایی سر خودمان آوردهایم هر دویمان را طرد کردند.
همسرم به کار خلاف کشیده شد. او پس از مدتی دستگیر و به زندان افتاد. از آن به بعد من فلکزده بدبختتر شدم و بدون هیچ سرپناهی حسابی تنها ماندم. گاهی برادر شوهرهایم کمکم میکردند، اما آنها هم دل خوشی از من نداشتند. برای همین دست به سرقت میزدم و سعی می کنم در برابر مردان هوسران مقاومت کنم و تن به خواسته های شیطانی آنان ندهم.
منبع رکنا